به گورستان گذر کردم کما بیش 

 بدیدم قبر دولتمند و درویش

 نه درویش بی کفن مرد

نه دولتمند برد یک کفن بیش

♧♧♧

 

 گرچه در شطرنج عشقت شاه عشقم کیش شد

 باختم اما فراموشم نکن

♧♧♧

 

 او مظهرعشق بودو من مظهر ننگ

 وقتی که فشردمش . به اغوشم تنگ

 لرزید دلش. شکست و نالید

:آخ

 ای شیشه چه میکنی تو در بستر سنگ

♧♧♧

 

 گل سرخی به او دادم . گل زردی به من داد

  برای یک لحظه نا تمام قلبم از تپش افتاد  

 با تعجب پرسیدم:مگر از من متنفری

 گفت نه

  باور کن نه. ولی چون تو را دوست دارم

 نمیخواهم پس از انکه کام از من گرفتی

برای پیدا کردن گل زردی زحمتی به خود همرار کنی

♤♤♤

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

كافي نت شتاب پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان سايت تخصصي زنبور از ما بپرسید اجناس فوق العاده عکس‌نوشته دکتر درمان